معنی لقمه ترمز

حل جدول

لغت نامه دهخدا

لقمه لقمه

لقمه لقمه. [ل ُ م َ / م ِ ل ُ م َ / م ِ] (ق مرکب) اندک اندک: گدائی بود که همه عمر لقمه لقمه اندوخته و رقعه بر رقعه دوخته. (گلستان). معاینه بدیدم که پاره پاره به هم میدوخت و لقمه لقمه می اندوخت. (گلستان). || (ص مرکب) پاره پاره: لباسش لقمه لقمه است، از پارگی جای سالم ندارد.


ترمز

ترمز. [ت ُ م ُ] (روسی، اِ) آلتی است در ماشین که هر وقت بخواهند با آن ماشین را نگه میدارند گویا لفظ مذکور ماخوذ از زبان روسی است. (فرهنگ نظام). مأخوذ از روسی، آلتی است در اتومبیل و دوچرخه و موتورسیکلت و بعضی از ماشین های دیگر که با فشار دادن آن حرکت ماشین را کند و یا آنرا بکلی متوقف می سازند. و بر چند قسم است و بیشتر بوسیله هوا یا آب و یا روغن کار می کند، ترمزهای روغنی که بیشتر در اتومبیل ها بکار میبرند، هنگامی که راننده پای خود را روی اهرم بگذارد و فشار دهد روغن از لوله های مخصوصی وارد استوانه می شود و بوسیله ٔ فنر صفحه ای را به پیش می راند و چرخ ها را از حرکت بازمیدارد و یاآنکه حرکت چرخها را کند می سازد. (از فرهنگ عمید).
- ترمز کردن، متوقف کردن. ماشین را از حرکت بازداشتن.
- || باستهزاء، ترمز کن، از خشم باز آی. بسیار دعوی دروغین و بی جا مکن. بسیار مگوی.
- ترمز نداشتن، در تداول عامه فاقد نیروی خویشتن داری بودن. فلانی ترمز ندارد در مورد کسی گویند که نتواندهیجان و خشم خود را بضرورت فرونشاند.

ترمز.[ت َ رَ م ْ م ُ] (ع مص) اضطراب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || جنبیدن. (تاج المصادر بیهقی). یقال ترمزالقوم فی مجالسهم، جنبیدند جهت برخاستن یا برای خصومت. || آماده گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سخت تیز دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد).

تعبیر خواب

لقمه

اگر بیند لقمه گرم دردهان نهاد، دلیل که در بلائی افتد. اگر لقمه دردهان خوش بود، تاویلش به خلاف این است. - جابر مغربی

اگر کسی بیند که لقمه شیرین در دهان نهاد. دلیل که سخنی خوش گوید. اگر آن لقمه ترش بود تاویلش به خلاف این است. - محمد بن سیرین

دیدن لقمه درخواب سه وجه است.
اول: بوسه دادن،
دوم: سخن لطیف و دلپسند،
سوم: منفعت.
- امام جعفر صادق علیه السلام

فارسی به عربی

لقمه

فم، لقمه

فرهنگ معین

لقمه

(لُ مِ) [ع. لقمه] (اِ.) مقدار غذایی که یک بار در دهن گذاشته شود.، ~ گنده تر از دهان برداشتن کنایه از: تقبل کار و تعهد خارج از توان.، ~ را دور سر چرخاندن کنایه از: کار را از راه غلط و پردردسر انجام دادن.


ترمز

(تُ مُ) (روس.) (اِ.) وسیله ای در اتومبیل و ماشین های مشابه که با فشار دادن آن حرکت اتومبیل یا ماشین کند و یا متوقف می شود.، ~دستی ترمزی است که علاوه بر ترمز پایی در اتومبیل تعبیه شده که به وسیله دستگیره ای آن را می کشند.


لقمه لقمه

کم کم، اندک اندک، پاره پاره. [خوانش: (~. ~.) [ع.] (ق مر.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

ترمز گرفتن

(مصدر) ترمز کردن.


ترمز

اضطراب کردن، جنبیدن آلتی است در ماشین که هر وقت بخواهند با آن ماشین را نگه میدارند آلتی است در ماشین که هر وقت بخواهند با آن ماشین را نگه میدارند

مترادف و متضاد زبان فارسی

ترمز

مهار، آلت بازدارنده، سد، مانع

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

لقمه ترمز

822

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری